بعد از ماهها دوباره به اینجا برمی گردم.
روال کار وبلاگ را کمی تغییر دادم. برای چندین پست آینده گزیده هایی از کتاب ؛چنین گفت زرتشت؛ اثر جاویدان فردریش نیچه را قرار خواهم داد. حتی اگر خواننده ای هم نداشته باشه باکی نیست. دغدغه مخاطب ندارم. اگر این نوشته ها صرفا به عنوان یک دفتر خاطرات برای خودم هم عمل کنند باز هم چیزی از ارزششون کم نخواهد شد.
پیشگفتار
کدام است بزرگترین تجربه ای که می توانید کرد؟ آن تجربه ساعت خوارداشت بزرگ است. آن ساعت که از نیک بختی خویش به تهوع می آیید و از خرد و فضیلت خویش نیز.آنچه در انسان بزرگ است این است که او پل است نه غایت. آنچه در انسان خوش است این است که او فراشدی ست و فروشدی.
آفریننده جویای یاران است نه نعشها و گله ها و مومنان. آفریننده جویای آفرینندگان قرین خویش است. جویای آنانی که ارزشهای نو را بر لوحهای نو می نگارند.
گفتارهای زرتشت٬ بخش یکم
آفریدن ارزشهای نو کاریست که شیر نیز نتواند. اما آزادی آفریدن بهر خویش برای آفرینش تازه٬ این کاریست که نیروی شیر تواند.جهان روزی در نظرم چنین آمد: این جهان جاودانه ناکامل٬ نقشی ست از یک تضاد جاودانه٬ نقشی ناکامل و لذتی جاودانه آفریدگار ناکامل آن را.
این خدایی که من آفریدم چون همه خدایاین ساخته انسان بود و جنون انسان.
رنج و ناتوانی بود که آخرت ها را همه آفرید. خستگی بود که خدایاین و آخرتها را همه آفرید. خستگی ای که می خواهد با یک جهش٬ با جهش مرگ به نهایت رسد. خستگی ای مسکین و نادان که دیگر ؛خواستن؛ نمی خواهد.
لیک ؛آن جهان؛ سخت از انسان نهان است. آن جهان نامردمانه از مردمی بری که یه ؛هیچ؛ آسمانیست. باری بطن هستی با انسان جر به صورت انسان سخن نمی گوید.