خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی
The Origin of Consciousness in the breakdown of the Bicameral Mind
جولیان جینز
Julian Jaynes
در یادداشت مترجمان چنین بیان می شود:
"باید در یابیم که هوموساپینس, موجودی که در روند تکامل در اثر یک جهش بوجود آمد و برای دهها هزار سال زندگیش تفاوت چندانی با میمونها نداشت چگونه به آگاهی دست یافت و علم, هنر و اخلاق آفرید..."
و این کتاب با عنوان مبهم و نثر ثقیل آن تلاشی است برای پاسخگویی به این سوال اساسی.
خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی تلفیقی است از روانشناسی, نورولوژی, تاریخ, ادبیات و... برای درک ماهیت آگاهی و چگونگی بوجود آمدن آن. حاصل کار, یک اثر سه جلدی است که در یک مجموعه یک جلدی گردآوری شده و توسط متخصصان نورولوژی و اعصاب ترجمه شده است.
نویسنده در ابتدا به برخی از تعاریف نادرست در مورد اینکه آگاهی چیست می پردازد و در ادامه با بحثی پیرامون این مساله که آگاهی چه چیزی نیست به مسایل جالبی نظیر: "آگاهی لازمه یادگیری نیست", "آگاهی برای تفکر لازم نیست"و "آیا آگاهی الزامی است؟" اشاره می کند.
در فصل دوم کتاب اول زیربنای بحث اصلی کتاب مطرح می شود بدین گونه که نویسنده معتقد است که آگاهی با زبان آغاز می شود و آن هم با زبان استعاره! "ادراک به شیوه استعاری" و "زبان استعاری ذهن" در این فصل مورد بحث قرار می گیرد. با استفاده از زبان استعاره واقعیتهای دنیای بیرونی در مورد ادراکات, حسیات, تجارب و نیازهای درونی بازتاب یافته و منجر به خلق فضای درونی در انسان می گردد که ما در آن فضا قادر به دیدن, شنیدن, پس و پیش رفتن, روایت کردن و در کل تمام حرکاتی هستیم که در فضای بیرونی از آن بهره مندیم و اکنون با جادوی استعاره قادر به تجسم خلاق تمام آن فضای بیرونی در جایی در درون خود می باشیم.
ایده ذهن دوجایگاهی که بلافاصله بعد از این مبحث مطرح می شود عقیده ای جنجالی است. نویسنده معتقد است آگاهی پدیده ای نیست که از شروع حیات انسانها با ما همراه بوده باشد! او معتقد است آگاهی زمانی حوالی هزاره قبل از میلاد در انسان بوجود آمده است! برای اثبات این ادعا نویسنده ایده ذهن دوجایگاهی و بلافاصله بعد از آن مغز دوجایگاهی را مطرح می کند. او معتقد است انسان ناآگاه دارای دو بخش خدایی و انسانی بوده است و ندای خدایان در سراسر هزاره های طولانی راهنما, راهبر و فرمانروای زندگی انسانها بوده است. توهمات شنوایی و حتی بینایی که در تمام لحظات زندگی همراه انسانها بوده اند در عمل, نقش آگاهی کنونی را برای انسان بازی می کرده اند.
فصل پنجم کتاب اول که نظریه مغز دوجایگاهی را بیان می کند از جمله جذابترین بخشهای کتاب است. بحثی است نورولوژیکی در مورد منشا نداهای دوجایگاهی. نویسنده با تکیه بر تجارب و دانسته های عصب شناسی معتقد است که نیمکره راست به عنوان جایگاه خدایان و نیمکره چپ مغز مرکز تسلط قدرتهای انسانی است. بخشهای "ردپای اعمال خداگونه در نیمکره راست" و "تفاوت نیمکره ها در کارکردهای شناختی انعکاسی از تفاوتهای انسان و خداست" سرشار است از مثالهای حیرت آور و تکان دهنده مبتنی بر علم نورولوژی در مورد اثبات این عقاید. ایجاد دوباره نداها در اثر تحریکات قسمتهای خاصی در نیمکره راست, خاموشی نیمکره راست و توانایی سخنگویی نیمکره چپ در حالی که هر دو نیمکره قادر به فهم زبانند, مستقل بودن نیمکره ها از یکدیگر به طوری که در برخی از بیماران که ارتباط این دو نیمکره با هم قطع شده دست چپ (مربوط به نیمکره راست خاموش) چیزی را حس میکند یا میکشد اما زبان (نیمکره چپ) نامی اشتباه به زبان می آورد به طوری که نیمکره راست از جواب غلط نیمکره چپ دلخور می شود. "شاید مثل دلخوری آتنه هنگامی که او موهای زرد آشیل را گرفت و پیچاند و نگذاشت که شاه خود را بکشد یا دلخوریهای یهوه از تبه کاریهای مردمش" نمونه ای از این مثالهاست. "به هر حال مطالعه برخی بیماران که ارتباط دو نیمکره شان قطع شده است با قاطعیت نشان می دهد که دو نیمکره چنان عمل می کنند که به نظر می رسد مثل دو فرد مستقل هستند که در عصر دوجایگاهی بودند. به نظر من, فرد بود و خدایش"!! کتاب اول با بحثی پیرامون منشا تمدن و چگونگی بوجود آمدن زبان به پایان می رسد.
در کتاب دوم "گواهی تاریخ" نویسنده می کوشد با سیری در تاریخ از ابتدای بوجود آمدن تمدن تا هزاره قبل از میلاد شواهدی از سلطه ذهن دوجایگاهی, شنود نداهای توهمی خدایان و نبود آگاهی را ارائه نماید. این شواهد شامل اطلاعاتی نظیر اطاعت از ندای پادشاهان مرده، تجسم خدایان در قابل بتها و انتساب نداهای توهمی به آنها, شاه- خدایان زنده و صدها مثال و شاهد دیگر می گردد. نویسنده می کوشد نشان دهد که فرمان خدایان باستانی با رعایت سلسله مراتبهای اجتماعی توسط تمام مردم قابل شنیدن بوده و اطاعت مطلق و بدون تاملی به دنبال داشته است. این خدایان مالک جان و مال انسانها بوده و در تمام لحظات زندگی آنها حضور داشته و نقش آگاهی ناداشته را در راهبری و راهنمایی انها ایفا می کرده اند. این اقتدار الهی در هزاره های دوم تا اول قبل از میلاد به دلایل چندی رو به کاهش می نهد. نوشتن یکی از دلایل اصلی آغاز محو شدن نداهای دو جایگاهیست. خط و قانون جای فرمانهای شنوایی را می گیرد. مهاجرت, تجارت و در هم آمیختگی اقوام مختلف باعث تضعیف و برخورد خدایان مختلف, ایجاد جنگها, خصومتها و کشتارهایی می شود که تا آن زمان در تاریخ حیات بشر بی سابقه بوده اند و در نهایت نداهای توهمی کم رنگتر و ناشنیدنیتر می شوند. با تضعیف نداها انسان دوجایگاهی هراسان از سکوت خدایان تلاش می کند تا به هر نحو ممکن عدم حضور آنها را توجیه و آنها را فراخوانی کند. نخستین فرشتگان و دیوان در این زمان ابداع می شوند و انسان ناآگاه و ناامید برای احضار خدایان به غیب گویی, فال و قرعه کشی رو می آورد. نخستین نیایشها و ایده بهشت نیز از این زمان آغاز می شود زیرا انسان دوجایگاهی که خدایان را در تمام لحظات زندگی همراه داشته تا این زمان نیازی به نیایش احساس نمی کرده است.
نویسنده در بخش "آگاهی خردورزانه یونان" با توسل به ایلیاد و اودیسه به ارائه نخستین شواهد آگاهی یونانی و کلماتی که او آنها را "اقنومهای پیش آگاهی" می نامد, می پردازد و سیر تحولی این کلمات را از مفاهیم جسمانی و بیرونی تا مضامین درونی و آگاهانه بررسی می کند. در آخرین بخش از کتاب دوم که بحثی پیرامون آگاهی عبرانیهاست تقلیل یافتن خدایان متعدد به یک خدای واحد (یهوه) و شواهد آگاهی در عهد عتیق بررسی می شود. در این قسمت اشاره به افرادی می شود که با حفظ ذهن دوجایگاهی و تداوم شنیدن نداهای خدا یا خدایان به عنوان خیل عظیم پیامبران عبرانی شناخته می شوند و چگونگی رانده شدن آنان را از اجتماع آگاه آن روز عبرانیها بیان می کند.
کتاب سوم که به بررسی "آثار ذهن دوجایگاهی در جهان مدرن" می پردازد با اشاره ای به غیب گویی معابد آغاز می شود که تلاشی است برای احضار خدایان و چاره جویی از آنها در گرفتن تصمیمات مختلف. ردپای دیگر ذهن دوجایگاهی در جهان مدرن را می توان در مفهوم تسخیر حال چه مثبت (قدیسان) و چه منفی (جن زدگی) جستجو کرد. بحث بسیار جالب نویسنده در خصوص شعر و آواز و موسیقی و ارتباط آن با نیمکره راست خداگونه بسیار در خور تامل و تفکر است. مسایلی که در مورد ماهیت خداگونه شعر بیان میشود برای ما ایرانیان به هیچ وجه غریب و ناآشنا نیست! هیپنوتیسم ردپایی دیگر از ذهن دوجایگاهی در جهان مدرن فرض شده و بحثی کامل در مورد آن انجام شده است و سرانجام کتاب با فصل مربوط به شیزوفرنی به پایان خود نزدیک می شود. شیزوفرنی شاید نزدیک ترین تشابه به ذهن دوجایگاهی گذشته های دور باشد. "شنود توهمات شنوایی", "افول من تمثیلی", "فروپاشی فضای ذهنی" و "شکست در روایت سازی" از جمله مشکلاتی است که بیمار شیزوفرنیک با آن دست به گریبان است و با در نظر گرفتن خصوصیات مشابه برای ذهن دوجایگاهی می توان به این نتیجه جالب توجه رسید که نسلهای ناآگاه پیشین در واقع نمود عینی بیماران شیزوفرنیک عهد حاضر بوده اند!!! طلایه داریهای علم که عنوان اخرین فصل کتاب است, بحثی است پیرامون مقوله علم و دین و اینکه به رغم تمام تلاشها و حرف و حدیثها این دو هنوز از هم جدا نشده و هدف نهایی و والای علم رسیدن به الهویت, درک عظمت الهی و بازگشت به معصومیت گم شده در هزاره های تاریخ عنوان میشود.
نظر شخصی:
این کتاب با حقایق و فرضیه های گاها حیرت آور خود در واقع خط بطلانی است بر بسیاری از باورها و اعتقادات خیل عظیمی از مردم سراسر دنیا و در واقع رساندن این پیام تلخ که "ما تنهاییم". شنیدن, درک کردن و قبول چنین پیامی برای بسیاری از افراد ناخوشایند و برای کسانی که در حال حاضر و در دنیای مدرن با شبهی از ذهن دوجایگاهی زندگی می کنند و کم هم نیستند قطعا غیر قابل تحمل خواهد بود. اگر اعتقادات قوی و مستحکمی هم سو با نظریات این کتاب داشته باشید از مطالعه سطر سطر آن لذت خواهید برد و اگر در بین دوراهی باور و عدم باور درگیرید مطالعه عمیق این کتاب برایتان حسی به همراه خواهد داشت که در مورد شخص من آن را به "رسیدن به پوچی" تعبیر می کنم. رها نکردن ذهن دوجایگاهی گذشته و عدم تعلق کامل به این آگاهی بی رحمانه امروزی ممکن است نتایج غیر قابل پیش بینی را پس از مطالعه این اثر ایجاد کند.