جهالت

جهالت

Ignorance

میلان کوندرا

Milan Kundera

نوستالژی به معنای درد جهالت است

میلان کوندرا خالق شاهکارهایی نظیر بار هستی, کتاب خنده و فراموشی و مهمانی شبانه در جهالت سرگذشت انسانهایی را می گوید که هر یک به نوعی گرفتار درد جهالت هستند. ایرنا زن چکی که به دنبال شوهرش چکسلواکی را پس از اشغال شوروی ترک کرده و به عنوان مهاجر بیست سال در فرانسه زندگی کرده است حال پس از سقوط حکومت دست نشانده شوروی علاقه ای به برگشت به سرزمین خود ندارد اما به اصرار دوستان و نامزد سوئدیش بازمی گردد و در طی یک پروسه دردناک پی می برد که فاصله او و زادگاهش نه مکان که زمان بوده است. تمام شخصیتهای این رمان جاهلند چرا که همه فقط به بخشی از حقایق زندگی خود چسبیده اند؛ چرا که کوندرا ثابت می کند غم غربت چیزی جز جهالت نیست...

                                                

نظر شخصی: پس از بارها نوشتن و خط زدن به این نتیجه رسیدم که نوشتن نظر شخصی در مورد این کتاب کار ساده ای نیست چون با وجود دوبار بازخوانی آن هنوز به درستی درنیافته ام که آیا انچه فهمیده ام به راستی حقیقتی بوده است که کوندرا در پی آشکار ساختن آن است یا نه؟!

برای همین به این خلاصه کوتاه بسنده میکنم. فقط یک جمله که جهالت درد مشترک ما نیز هست. مهاجران ایرانی  تفاوت چندانی با همتایان چک خود ندارند. خواندن این کتاب حقایق دردناکی را بر همه ما آشکار میکند که شاید اکثریتمان مشتاق به انکار آنیم.