راز فال ورق

از اونجایی که من جزو اون دسته ادمهایی هستم که معتقدم هر کتاب خوبی ارزش دو بار خوندن را دارد دیروز سراغ یکی از کتاب های قدیمی ام رفتم که چند سال پیش خونده بودمش:

راز فال ورق از یوستین گوردر

نویسنده این کتاب را با دنیای سوفی میشناختم*(۱).یوستین گوردر در واقع استاد فلسفه است و برای اموزش بهتر فلسفه شروع به نوشتن کتاب کرد تا دانشجویان او بهتر متوجه موضوعات فلسفی شوند که این موضوع در کتاب دنیای سوفی*(۲)کاملا مشهود است.

اما کتاب راز فال ورق روند داستانی و تخیلی قوی تری نسبت به دنیای سوفی دارد اما در همین بین میتوان جملاتی ناب پیدا کرد.و با شخصیت های داستان به معبد دلفی اکروپلیس و جزایر ناشناخته سفر کرد و همراه شد با سقراط در خوردن جام شوکران و راز فال ورق که در واقع یک نفرین خانوادگی است تا فال ورق بعد از ۵۲ سال کامل شود٬

میتوانیم در این کتاب همراه شویم با خاج ها که پوستی قهوه ای رنگ اندامی تنومند و موهایی زخیم و مجعد دارند و تنبل و وا رفته هستند.

خشت ها که لاغر تر و متناسب تر هستند و پوستی سفید و موهی نقره ای دارند و احساساتی هستند و زود رنج. 

پیک ها که اندم ورزیده٬ پوست کمرنگ٬چشمان نافذ و سیاه و موهایی کم پشت و ژولیده دارند و عجول و تند خو هستند.

و دل ها که هیکلشان تراشیده لپهایشان سرخ و موهایشان پر پشت و طلایی است و خوش قلب هستند با روحیه ای بشاش.

و از همه مهم  تر ژوکر که نقش اساسی را در داستان ایفا میکند؛راستی میدانستید سقراط یک ژوکر بوده!

جملاتی از این کتاب را که خیلی دوست داشتم اینجا مینویسم:

خداوند در ملکوت اعلا نشسته و به انهایی میخندد که به او اعتقاد ندارند.

زندگی یک بخن ازمایی بزرگ است که در ان فقط بلیتهای برنده قابل دیدن هستند چون بلیتهای بازنده اصلا پا به این دنیا نمیگذارند و بلیت ها ما ادمها هستیم!

اگر دنیا یک شعبده بازی باشد پس یک شعبده باز بزرگ هم باید وجود داشته باشد.

اگر خداوند این دنیا را ساخته لااقل میتوانست قبل از فرار شاهکار خود را امضا کند.

با جادو به این دنیا می اییم و با فریب میرویم.

۱:حواستون باشه کتابهای خوبتون رو به کسی امانت ندید که دیگه رنگشم نمیبینید مثل دنیای سوفی من.

۲:این کتاب در مورد تاریخ فلسفه یونان است.

  

 

 

 

نوستالژی کودکی

چند روز پیش موقع مرتب کردن اتاقم چشمم به یه کتاب افتاد. کودک، سرباز، دریا اثر ژرژ فون ویلیه که البته اسم نویسنده شو الان تقلب کردم چون اون موقعی که این کتاب رو میخوندم برام مهم نبود که اونو کی نوشته

همه ما دوران بچگیمون کم و بیش کتابهایی رو خوندیم و ازشون خاطراتی داریم. این کتاب مربوط به دوران اشغال فرانسه به دست آلمانه و خیلی ساده و جذاب نوشته شده. من بارها و بارها با پی یر که قهرمان داستانه توی مسیر دوچرخه های سربازهای آلمانی میخ ریختم و از شنیدن صدای خالی شدن باد لاستیک ها کیف کردم و بارها و بارها قلبم از راه رفتن کنار ریل راه آهن توی شبای حکومت نظامی به تپش افتاده و هنوز که هنوزه عکس بعضی از اون تصاویری که دوران بچگی مجسم کردم رو به خاطر دارم.

کتاب خوندن غیر از مفایدی که برای سلامتی بدن و دندونها و غیره که همه روزه توی تلویزیون و مجلات در موردش صحبت میکنن داره، یه حس خاص رو به آدم القا میکنه که این حس برای من از اون فایده هاش لذت بخش تره و اون حس اینه که آدم احساس پوچی نمی کنه و خیالش راحته که وقتش رو تلف نکرده! حتی اگر بعد از خوندنش به این نتیجه برسه که کتاب خوبی نبوده. از نارنج و دامون به خاطر این جوی که به وجود آوردن تشکر میکنم و امیدوارم بتونم که مشتری دائمی این وبلاگ باشم.

من این کتاب رو وقتی اول راهنمایی بودم از معلمم جایزه گرفتم یعنی حدود  ۳۰ سال پیش امروز که دخترم گفت برای این یادداشت چیزی بنویسم حتی موضوع کتاب رو یادم نمیومد و شاید یادداشت شما باعث شد که دوباره این کتابو از کتابخونه بیرون بیارم و بخونمش.  فروه اصلانی

کتاب کودک سرباز و دریا.........اووووووووووه منو برد به یه عالمه زمان پیش حتی زمان بچگی مامان بابای خودم چون من دو نسخه از اون کتاب دارم یکی برای بچگی مامان و یکی برای بابا تا اونجایی که داستانش یادم میاد داستان چند تا پسر بچه هستش ...و یکی از اونها تنها با پدر مادرش زندگی میکنه راستش هیچ وقت از داستان های جنگی اونقدر خوشم نیومده مثل کتاب سفر به  انتهای شب که شاهکار لویی فردینان سلین هستش و من هیچ وقت نخوندمش اما این کتاب منو جذب کرد...
دوباره باید بخونمش بعد بیام نظر درست حسابی بدم

نازنین عمری