نوستالژی کودکی

چند روز پیش موقع مرتب کردن اتاقم چشمم به یه کتاب افتاد. کودک، سرباز، دریا اثر ژرژ فون ویلیه که البته اسم نویسنده شو الان تقلب کردم چون اون موقعی که این کتاب رو میخوندم برام مهم نبود که اونو کی نوشته

همه ما دوران بچگیمون کم و بیش کتابهایی رو خوندیم و ازشون خاطراتی داریم. این کتاب مربوط به دوران اشغال فرانسه به دست آلمانه و خیلی ساده و جذاب نوشته شده. من بارها و بارها با پی یر که قهرمان داستانه توی مسیر دوچرخه های سربازهای آلمانی میخ ریختم و از شنیدن صدای خالی شدن باد لاستیک ها کیف کردم و بارها و بارها قلبم از راه رفتن کنار ریل راه آهن توی شبای حکومت نظامی به تپش افتاده و هنوز که هنوزه عکس بعضی از اون تصاویری که دوران بچگی مجسم کردم رو به خاطر دارم.

کتاب خوندن غیر از مفایدی که برای سلامتی بدن و دندونها و غیره که همه روزه توی تلویزیون و مجلات در موردش صحبت میکنن داره، یه حس خاص رو به آدم القا میکنه که این حس برای من از اون فایده هاش لذت بخش تره و اون حس اینه که آدم احساس پوچی نمی کنه و خیالش راحته که وقتش رو تلف نکرده! حتی اگر بعد از خوندنش به این نتیجه برسه که کتاب خوبی نبوده. از نارنج و دامون به خاطر این جوی که به وجود آوردن تشکر میکنم و امیدوارم بتونم که مشتری دائمی این وبلاگ باشم.

من این کتاب رو وقتی اول راهنمایی بودم از معلمم جایزه گرفتم یعنی حدود  ۳۰ سال پیش امروز که دخترم گفت برای این یادداشت چیزی بنویسم حتی موضوع کتاب رو یادم نمیومد و شاید یادداشت شما باعث شد که دوباره این کتابو از کتابخونه بیرون بیارم و بخونمش.  فروه اصلانی

کتاب کودک سرباز و دریا.........اووووووووووه منو برد به یه عالمه زمان پیش حتی زمان بچگی مامان بابای خودم چون من دو نسخه از اون کتاب دارم یکی برای بچگی مامان و یکی برای بابا تا اونجایی که داستانش یادم میاد داستان چند تا پسر بچه هستش ...و یکی از اونها تنها با پدر مادرش زندگی میکنه راستش هیچ وقت از داستان های جنگی اونقدر خوشم نیومده مثل کتاب سفر به  انتهای شب که شاهکار لویی فردینان سلین هستش و من هیچ وقت نخوندمش اما این کتاب منو جذب کرد...
دوباره باید بخونمش بعد بیام نظر درست حسابی بدم

نازنین عمری